عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید

لطفا نظرتون رو درمورد این وبلاگ بگین

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک   ابتدا ما را با عنوان یاس سپید و آدرس yas155.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار مطالب

:: کل مطالب : 101
:: کل نظرات : 14

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 65
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 65
:: بازدید ماه : 859
:: بازدید سال : 3210
:: بازدید کلی : 21390

RSS

Powered By
loxblog.Com

عاشقتم عشقم
دو شنبه 21 اسفند 1391 ساعت 19:58 | بازدید : 1417 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
یک شنبه 10 ارديبهشت 1391 ساعت 13:18 | بازدید : 446 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

      gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gifgt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif

 من  در  این  دلواپسی  ها  نشسته ام   تنها...

میخواهم  با  تو سخن  بگویم...

میخواهم  باز  چهره ات  را  با  همان لبخند   کودکانه  ببینم...

میخواهم  هرچه   انتهایش  به  اسم   تو   و  یاد  تو   ختم  میشود...

 شعرهایم  ناتمام  ماندند...اسیر    دلتنگی  شدم  من...

و خواب  مرا    به    رویای  باتو  بودن   میرساند...

کاش خیابانهای   شلوغ  سهم  ما  نبود...

اما غصه ای  نخواهم  خورد اشکهایم  را  برای  شانه های  تو  ذخیره  خواهم  کرد...

حرف های   ناتمامم  را  به  روی  دیوار  قلبم  حک  میکنم   و با دیدنت  همه  را تکمیل میکنم...

                gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gifgt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif gt946f0csx6k2eb9o4o3.gif



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
pix2pix.org
دو شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 12:6 | بازدید : 2598 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

طرح چشمان قشنگت...

پیامک عاشقانه 24 بهمن ماه

هم رنگ تمام آرزوهای منی/ غارتگرجان ومال و دنیای منی
بی تونفس کشیدنم ممکن نیست/ساده بگویم که همه دنیای منی . . .
.
.
.
هیچ میدانی؟
جای “عزیزم غصه نخور” های تو را
دیازپام گرفته است . . .
.
.
.
اگر خوبان عالم جمع باشند / یقینا نزد من ، تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند / تو در آن حلقه ، می دانم نگینی . . .

.
.
.
اگر دوستم داری بلند فریاد بزن حتی اگرنشنوم باورت می کنم  عشقم . . .
.
.
.
گاهی فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم . . .
.
.
.
تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو
تویی که چایت را همیشه تلخ می خوری  . . .
.
.
.
نیمه گـُمشده ام نیستی که بـا نیمه ی دیگــر به جُستجویت برخیزم
تو… تمام گُمشده منی . . .
.
.
.
غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست . . .
.
.
.
تو نیامده بودی که جای خالیت را پر کنی
آمده بودی ببینی من با جای خالیت چه می کنم  . . .
.
.
.
دیگر فرصتی برای پیامک نیست ، دست واژه ها را می گیرم و به دیدنت می آیم
دلتنگیت در هیچ پیامی نمی گنجد . . .
.
.
.
پروردگارا ، آرامش را همچون دانه های برف ، آرام و بیصدا
به سرزمین قلب کسانیکه برایم عزیزند ، بباران . . .
.
.
.
دوستت دارم ، رازیست که در میان حنجره ام دق میکند ، وقتی که نیستی . . .
.
.
.
به جان چشمانت قسم
اینبار آنچنان رفتنی ام …
که ، کاسه های آب را هم قسم دهی
نه آن روزها باز میگردند و نه من . . .
.
.
.
همه ی بغض من
تقدیم غرورت باد!
غروری که
لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .
.
.
.
نفسم ، تو در شمالی و من در جنوب
کاش دستی نقشه را از میانه تا کند . . .
.
.
.
وقتی کسی رو دوست داری ، این یه چیزه !
وقتی کسی تو رو دوست داره ، این یه چیز دیگه !
اما وقتی کسی رو دوست داری که تو رو دوست داره
این یعنی همه چیز !
.
.
.
محصولها را که برداشت میکنند ، بیچاره مترسکها که فراموش میشوند . . .
.
.
.
کاش میدونستی مهم تر از دلم اعتمادم بود که شکستی . . .
.
.
.
گاهی هیچ کس را نداشته باشی بهتر است
داشتن ِ بعضی ها تنهاترت می کند . . .
.
.
.
پرسیدند : دوستش داری ؟
گفتم : دنیای من است
گفتند : دوستت دارد ؟
گفتم : تنها سوال من است

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
دلم گرفت...
چهار شنبه 5 بهمن 1390 ساعت 13:49 | بازدید : 1082 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

 

امشب به ياد تک تکِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ي غم ها، دلم گرفت
انگار بغض تازه اي از نو شکسته شد
در التهابِ خيسِ ورق ها، دلم گرفت
از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
در انتظار تا که بگيرم خبر ز تو
در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
متروکه نيست خلوتِ سرد دلم ولي
از ارتباطِ مردم ِدنيا دلم گرفت
يک ردِ پا که سهمِ من از بي نشاني است
از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
اينجا منم و خاطره هايي تمام تلخ
اقرار ميکنم، درآمدم از پا دلم گرفت

جدیدترین عکس های عاشقانه Love

 

 

جدیدترین عکس های عاشقانه Love

جدیدترین عکس های عاشقانه Love

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: دلتنگی ,
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
از عشق می نویسم، از محبت هایت
چهار شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 13:40 | بازدید : 414 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

از عشق می نویسم از محبت هایت

 

سرآغاز نامه عاشقانه، با نام تو مینویسم صادقانه..
 

 ای هم نفس من... هم قفس من...
از عشق مینویسم ،از محبت هایت،

تا پای جان می نشینم چشم به راهت، ای همه بهانه..
مینویسم یک کلام، عاشقانه: دوستت دارم...
یک نفس در این نامه، بی بهانه فریاد می زنم
که تا آخرین نفس هم نفس تو هستم..

 

 

 

می نویسم تا شاید اندکی بکاهد از اندوه بی پایان قلبم را..
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد ت هستم ، ای نازنین!
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم...
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ،به یاد تو مینویسم... نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده ....بهانه چشمهایت را دارد..
دلتنگت هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان حس کرد...نامه ام پر از بهانه است.... ای تنها بهانه برای بودنم....
سراسر نامه حس کن درد دل مرا...چقدر تنهایم...بی چشمهایت تنهایم...
بهانه دستهایت را دارد این دستهایم...
ای بهونه من ....
مواظب دلت باش ای بهترینم ...
دلتنگی بد دردیست!

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
گفتی...
چهار شنبه 29 دی 1390 ساعت 13:27 | بازدید : 521 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

 

زندگی مشترک

گفتی که می بوســـم تورا، گفتم تمنا می کنم

گفتی اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

گفتی ز بخـــت بــــد اگـر ناگه رقیــب آیـــد ز در

گفتم که با افســون گری او را ز سروا می کنم

گفتی که تلخی های مــی گر ناگوار افـــتد مرا

گفتم که بـا نوش لبـــــم آن را گــــوارا می کنم

گفتی چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در او عریـــان تماشا میکنم

گفتی که از بی طاقتی، دل قصه یغمـا می کند

گفتم که بـــا یغمــــاگران بـــاری مدارا می کنم

گفتی که پیــوند تو را با نقد هستـــی می خرم

گفتم که ارزانتـر از این من با تــو سودا می کنم

گفتی اگــر از کوی خود روزی تو را گویـــــــم برو

گفتم که صـــد ســال دگـر امروز و فردا می کنم

گفتی اگر از پای خود زنجیـــــــــر عشقت واکنم

گفتم زتــــو دیــــوانـــــه تــــــر دانــــی که پیدا می کنم

متن عاشقانه نقاش عشق

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
آهنگ عشق
چهار شنبه 28 دی 1390 ساعت 13:19 | بازدید : 3331 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

عشق یعنی همین که هستم
یعنی همین که هستی
یعنی پای تو هستم من و تو پای من هستی
عشق یعنی همین که باشم
یعنی همین که باشی
توی شبای تاریک برام ستاره باشی
عشق یعنی یه حس تازه
وقتی که نیازه
آدم دلش و تو آخرین لحظه ببازه
عشق یعنی لیلی و مجنون
یعنی داد بزنم دوست دارم جلوی همه توی خیابون

 

دل و دل و دل نکن باز رسیده وقت پرواز
بیا تا باهم پر بکشیم تو این فضای دلباز
دل و دل و دل نکن باز بیا دیوونه باشیم
بیا تا با هم نور و تو آسمون شب بپاشیم
عشق یعنی وقتی که از راه می رسی بخندی
چشاتو روی بچگی های دلم ببندی
عشق یعنی وقتی میای اینجا پر از هوا شه
که مهر هیچ کسی به جز من تو دلت نباشه
عشق یعنی پر زدن پرستوی بهاری
همین که هیچ فکری به جز من تو سرت نداری
عشق یعنی قدم زدن تو خیابون خیس
همین ترانه ای که جاریه از این خودنویس

-----------------------------------------------------------------------

متن و آهنگ عشق با صدای رضا صوفی

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
عاشقانه
شنبه 28 دی 1390 ساعت 20:59 | بازدید : 416 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
حرفام و باور کن
شنبه 6 بهمن 1390 ساعت 20:54 | بازدید : 390 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

حرفام و باور کن...

 

حرفام و باور کن بد جور گرفتارم
هم بغض بارونم هر لحظه می بارم  
این بی قراری ها تقصیر چشماته
ای که نمی بینی تو قلب من جاته
حرفام و باور کن بی رنگ و بی نورم
از حس پروازم یک آسمون دورم
این خستگی هامو ای کاش که میدیدی
من بی تو پژمردم اما نفهمیدی
حرفامو باور کن حرفی بزن با من
این حس دلگیر رو با یک نگاه بشکن



 

این فاصله عشقو از یادت برده
اسمم به  دست تو  انگاری خط خورده
باور کنی یا نه  درگیر تقدیرم
یک روز از این روزها من بی تو میمیرم
باور کنی یا نه درگیر تقدیرم
یک روزازاین روزها من بی تو میمیرم
من بی تو میمیرم

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
دلتنگم برای تو...
شنبه 17 دی 1390 ساعت 20:49 | بازدید : 261 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

دوستت دارم

دوباره دلم برایت تنگ شده است ، دوباره دلم هوای تو را کرده است.
دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی و من نیز برایت از عشق بگویم.
بگویم که خیلی برایم عزیزی ، برایم بهترینی.
دلم تنگ است و تو نیستی ، باید با این دلتنگی بسازم و بسوزم.
دلم تنگ است برای راه رفتن در کنارت ، دست گذاشتن در دستانت ، نگاه به آن چشمهای زیبایت.
فاصله بین من و تو غوغا می کند و این قلب را دلتنگتر می کند.
کاش در کنارم بودی ، خیلی دلم گرفته است.
وقتی دلم تنگ می شود در گوشه ای مینشینم و به یاد آن لحظه که در کنارمی اشک میریزم.
کاش همیشه در کنارم بودی و حتی یک لحظه نیز از من دور نمیشدی.
این دل بدجور بهانه تو را میگیرد ، نمی دانم چگونه با این دل بهانه گیرم بسازم!

 

دلم هوایت را کرده است ، تک تک ثانیه ها را میشمارد تا لحظه دیدار فرا رسد.
لحظه ای که همیشه برایم زیباترین لحظه زندگی ام بوده است.
چه زیباست وقتی در کنارمی و چه رویاییست وقتی که در کنارت نشسته ام و با تو راز این قلب عاشقم را می گویم.
چه زیباست وقتی نگاه به آن چشمان پر مهرت میکنم و قطره های اشک  آن زمان که از من دور بودی را از روی گونه های مهربانت پاک میکنم ، دستانت را میگیرم و تو را نوازش میکنم ، تو نیز این قلب بهانه گیر را سرزنش میکنی.کاش همه لحظه های زندگی ام با بودنت اینچنین رویایی بود.
باید بسوزیم ، بسازیم ، تا بهم برسیم! می ترسم از سرنوشت و میترسم از این راه دور.
دلم برایت تنگ است ای عزیز راه دورم.هر چه دارم از تو دارم ، هر چه میگویم از تو میگویم.
گهگاهی که حرفهای عاشقانه مینویسم ، برای تو مینویسم.می نویسم از دلتنگی هایم ، از این فاصله.
با همه سختی هایش با این دوری می سازم ، عزیزم تو نیز آرام باش ، به آن لحظه بیندیش که به هم میرسیم و همدیگر را در کنار هم میبینم ، بیندیش به آن لحظه که همین دوری خیلی زیباست.
این دلتنگی ها شیرین است زیرا روزی به پایان می رسد و ما برای همیشه در کنار هم خواهیم بود. دلم تنگ است برایت عزیزم .
 

نگاه تو من و دیوونه کرده....

موهایت سیاست مداران قابلی هستند
دست به سر که می بری، دست به سر می کنی
من و رو سری ات حزب باد می شویم!



می دانم سنگریزه های آن دریاچه/ خیلی به پاهایت می آیند...
اما چقدر روسریت را به آسمان تعارف می کنی
 که باد را دلتنگ کنی ؟!
ما / سلیمان هیچ خدایی نیستیم
که این فرش از زمین بلند شود!



بطری بطری چشم هایت را / ریختی به انتظار اقیانوس...
و نشنیده گرفتی
سینه ی بیابان ها / آرامگاه چشم هاییست
که کشتی کشتی / و بطری بطری
به آب زدند و / به خواب رفتند...



آنقدر سنگ به خیالمان بستیم
که حتی خوابهایمان سنگین شده است...
بیا برویم...

باد را / لای موهایت بپیچ.....
 و چشم هایمان را پشت آرزوهایت پناه بده...
برویم پیاله پیاله / زمان را / در ماه خالی کنیم....
بعد / روی همین فرش / ریلی پهن کنیم....

انتهای بهار را
به ابتدایش گره بزنیم....
و
تمام عمر
دور خودمان بچرخیم.....



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
ای سراپا همه خوبی ووفا
شنبه 20 دی 1390 ساعت 20:43 | بازدید : 316 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

رسم عاشقی این نیست

باز با من سخن از عشق بگو
ای سرا پا همه خوبی و وفا

به خدا محتاجم من
چو ماهی که ز دریا دور است
و شن گرم کنار ساحل پیکرش را گور است ...
من تو را موج امید و وفا میخواهم
تو به من نزدیکی مثل خورشید به گل مثل تصویر به آب
مثل آواز قدم های دو همراه به پل

من تو را چون عطش کوه به یک جرعه طنین می خواهم
من تورا مست و رها، همچو یک تکه ی ابر، مثل ذرات هوا می خواهم

من تو را ای نابترین شعر زمان، من تو را ای روشنگر جان
از سرا پرده ی دل تا نهان خانه ی جان می خواهم

باز با من سخن از عشق بگو...

هرجا باشم همیشه همراهمی

رسم عاشقی این نیست که....

رسم عاشقی این نیست که بگویی مرا دوست داری و بعد از مدتی مرا تنها بگذاری.
رسم عاشقی این نیست که مرا به اوج قله احساسات ببری و بعد مرا از همان جا رها کنی.
این رسمش نیست که پا به پای من بیایی و روزی رفیق نیمه راه شوی.
این رسمش نیست که قلبم را بگیری و آن را بازیچه خودت کنی.
این رسمش نیست که مرا در آغوش بگیری و هوس را به جای عشق برایم معنا کنی.

 

یکرنگ باش ای تو که ادعا میکنی عاشقترینی ، مغرور نباش ای تو که ادعا میکنی مرا دوست داری ، تو که میگفتی تنها مال منی ، پس چرا برای همه چشمک میزنی.
تو که میگفتی تنها در قلب منی ، پس چرا در قلب همه پرسه میزنی؟
وفادار باش ، ای تو که در آغاز آشنایی وفاداری در حرفهایت بود ، صادق باش ای تو که با دروغ مرا در دام خودت انداختی .
یکدل باش با دلی که تنها به عشق تو مانده و خطی سرخ بر روی همه کشیده.
تو که میگویی مرا دوست داری چرا اشکهایم را پاک نمیکنی ، چرا دلتنگم نمیشوی و مرا صدا نمیکنی؟
به خدا این رسم عاشقی نیست.

بوسه بر روی دستان عاشق تو...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
عشق یعنی همه چیز !
شنبه 17 دی 1390 ساعت 20:37 | بازدید : 330 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

گریه کن

بین من و تو فاصله یعنی عشق

حتی فراق و حوصله یعنی عشق

نقد دلم به نسیه ی دیدارت

زیبای من ! معامله یعنی عشق

ناکام مانده جبر زمان ، حتی

در حل این معادله ، یعنی عشق

بار دگر مرا متولد کرد

قابلترین قابله یعنی عشق

شوری فتاده در همه ذرات

آغاز فصل چلچله یعنی عشق

یک نیمه شب به پای دلم بنشین

راز و نیاز و نافله یعنی عشق

من این غزل به وزن تو می گویم

با قیمتی ترین صله یعنی عشق

باید تلافی شب هجران کرد

روز وصال هم گله یعنی عشق

باید رسید ، مسلک ما این است

صحرا و خار و آبله یعنی عشق

تنها هدف ، خرابی دلها بود

طوفان و سیل و زلزله یعنی عشق !

Yalan

اگه اسمم و می خوندی... دیگه تنها نمی موندم!

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تو نیستی که ببینی...
شنبه 17 دی 1390 ساعت 20:33 | بازدید : 308 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم 
تو نیستی که ببینی
چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی
چگونه دور از تو
به روی هر چه در این خانه است
غبار سربی اندوه
بال گسترده است
تو نیستی که ببینی
دل رمیده ی من
به جز تو
یاد همه چیز را رها کرده است...    



می دونم الان داری گریه می کنی قشنگم تو که می دونی تحمل اشکای زلالتو ندارم

می دونم سخته ولی تو بدون منم می تونی باور کن من نمی خواستم اینطوری بشه

نمیدونم چرا انقدر سنگدل شدند که نمی تونن درکمون کنن انگار خودشون جوون نبودن

ولی تو ناراحت نباش گلم حتما من لیاقته تو رو نداشتم

به خدا می سپارمت و برات آرزوی بهترین ها رو می کنم

اشکات و پاک کن گله من ...!

اینجوری دیوونه وار نگام نکن... من خودم دیونتم....

 گریه کن تو می تونی پیش اون نمی مونی اون دیگه رفته بسه تمومش کن
گریه کن ته خطه عشق تو دیگه رفته تو دل یکی دیگه نشسته تمومش کن
چشم به راه نشین اینجا می مونی دیگه تنها گریه نکن دیگه اون نمی آد خونه
دست بکش دیگه از اون طفلکی دل داغون اون دیگه خوشه فکر نکن حالت و می دونه
تنها می مونی آخه این و میدونی مثل اون پیدا نمی شه
اشکات می ریزه آخه اون واست عزیزه توی قلبته همیشه
یادش می افتی دلت آتیش میگیره میگی کاش برگرده پیشت
راهی نداری تو باید طاقت بیاری آخه میدونی نمیشه



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
داستان کوتاه نامه شگفت انگیز
شنبه 17 اسفند 1390 ساعت 20:31 | بازدید : 372 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

داستان کوتاه نامه شگفت انگیز

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل …

جولیای عزیزم سلام …
بهترین آرزوها را برایت دارم همسر مهربانم. همانطور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
“روبرتو”‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته

 

و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات
مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه
مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن, در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍
موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.
آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم.

نامه را خواندید؟
اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید:
پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود
که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را بخواند. !   “یک خط در میان”
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید  (خط های رنگی)

شرمنده ام بی تو نفس می کشم

مثل تموم عالم حال منم خرابه....

وقتی اسمت رو لبامه

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
دلتنگی های یک بنده!
شنبه 17 دی 1390 ساعت 20:25 | بازدید : 354 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

خدایا تنهایم مگذار

 

خدایا... آنقدر دلم تنگ بود که نمی توانستم برایت حتی بنویسم ... آنقدر دلم تنگ بود که کلمات دلتنگیم در صفحه ذهنم بارها و بارها سریع تر از کاغذ می گذشتند و انگشتانم برای نگاشتن عمق دلتنگیم یاری نمی کردند ... آنقدر دلم تنگ بود که هرگاه به سختی دستانم روی حروف می لغزیدند تا کمی از دلتنگیم بکاهند چشمانم دیگر یاری نمی کردند ... انگار که همه چیز و همه کس دست به دست هم داده بودند تا دلتنگی هایم را فقط و فقط تو بشنوی و بدانی ...

 



 

در پیچ و تاب این روزهای دلتنگی دلم می گرفت برای تنهایی ها و مردان تنهای روزگار ... می دانم که تویی بهترین همدم همه تنهایی ها ... و اگر نبود یاد تو و امید به تو چقدر دلتنگی ها طولانی و بی پایان می شدند ... پس ... خوب من ... برای همه بودنت ... برای همه شنیدنت ... و برای همه دیدنت ... تو را بارها و بارها شکر می گویم.

 



:: موضوعات مرتبط: مناجات نامه , عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
محتاج
شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 20:14 | بازدید : 336 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

گفتم
نمیدانم که در قید چه هستی
طرفدار خدا یا بت پرستی
نمی دانم در این دنیای محشر
به چه عشقی چونین ساکت نشستی

 

 

گفتم
خدارا با تو هرگز نیست کاری
که تو خود ناخدای روزگاری
به روی زورقی درهم شکسته
مثل ماهی که رو ابرا نشسته

 

 

گفتم تو بمان...

 


گفت
اگر من ناخدایم با خدایم
نه کن تو از خدای خود جدای
به تو محتاجم ای یار موافق
به تو محتاجم ای همراه عاشق
به تو محتاجم ای یار موافق
به تو محتاجم ای همراه عاشق


گفتم
خدای عشق تو داره خدایی
که تو دینش گناه بی وفایی
بگو رندانه میگویی صد افسوس
تو نور ماهی و من نور فانوس
تو هشیارانه گفتی یا ز مستی
نفهمیدم که در قید چه هستی


گفت
من غرق سکوتم تو بخوان
قصه پرداز تویی
من هیچم و پوچم تو بمان
سینه و راز تویی
به تو محتاجم ای یار موافق
به تو محتاجم ای همراه عاشق


گفتم
من غرق سکوتم تو بخوان
قصه پرداز تویی
من هیچم و پوچم تو بمان
سینه و راز تویی
من رو به زبانم
دم آغاز تویی

 


گفت
طرفدار خدای عشقم ای یار
از این عاشق کشی ها دست بردار
که کار بت پرست بی وفایی
نه من که غصمه درد جدایی



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
شنبه 19 دی 1390 ساعت 20:6 | بازدید : 352 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

گریه و گریه و گریه....

دوستت دارم عزیزم تا بی نهایت

 

اولين ملاقات٬ ايستگاه اتوبوس بود. ساعت هشت صبح. من و اون تنها. نشسته بود روی نيکت چوبی و چشاش خط کشيده بود به اسفالت داغ خيابون. سير نگاش کردم. هيچ توجهی به دور و برش نداشت. ترکيب صورت گرد و رنگ پريدش با ابروهای هلالی و چشمای سياه يه ترکيب استثنايی بود. يه نقاشی منحصر به فرد. غمی که از حالت صورتش می خوندم منو هم تحت تاثير قرار داده بود. اتوبوس که می اومد اون لحظه ساکت و خلسه وار من و شايد اون تموم می شد. ديگه عادت کرده بودم. ديدن اون دختر هر روز در همون لحظه برای من حکم يه عادت لذت بخش رو پيدا کرده بود. نمی دونم چرا اون روزای اول هيچوقت سعی نکردم سر صحبت رو با اون باز کنم.



 

شايد يه جور ترس از دست دادنش بود.
شايدم نمی خواستم نقش يه مزاحم رو بازی کنم.
من به همين تماشای ساده راضی بودم.
دختر هر روز با همون چشم های معصوم و غمگين با همون روسری بنفش بی حال و با همون کيف مشکی رنگ و رو رفته می اومد و همون جای هميشگی خودش می نشست.
نمی دونم توی اون روزها اصلا منو ديده بود يا نه.
هر روز زودتر از او می اومدم و هر روز ترس اينکه مبادا اون نياد مثل خوره توی تنم می افتاد.
هيچوقت برای هيچ کس همچين احساس پر تشويش و در عين حال لذت بخشی رو نداشتم.
حس حضور دختر روی اون نيمکت برای من پر بود از آرامش ... آرامش و شايد چيزديگه ای شبيه نياز.
اعتراف می کنم به حضورش هرچند کوتاه و هر چند در سکوت نياز داشتم.
هفته ها گذشت و من در گذشت اين هفته ها اون قدر تغيير کردم که شايد خودمم باور نمی کردم.
ديگه رفتنم به ايستگاه مثل هميشه نبود.
مثل ديوانه ها مدام ساعت رو نگاه می کردم و بی تابی عجيبی روحم رو اسير خودش کرده بود.
ديگه صورتم اصلاح شده و موهام مرتب نبود.
بی خوابی شبها و سيگار های پی در پی.
خواب های آشفته لحظه ای و تصور گم کردن يا نيامدن او تموم شب هامو پر کرده بود.
نمی دونم چرا و چطور به اين روز افتادم.
فقط باور کرده بودم که من عوض شدم و اينو همه به من گوشزد می کردن.
يه روز صبح وسوسه عجيبی به دلم افتاد که اون روز به ايستگاه نرم.
شايد می خواستم با خودم لجبازی کنم و شايد ... نمی دونم.
اون روز صدای تيک تاک ساعت مثل پتک به سرم کوبيده می شد و مدام انگشتام شقيقه های داغمو فشارمی داد.
نمی تونستم.
دو دقيقه مونده به ساعت هشت ديوانه وار بدون پوشيدن لباس مناسب و بدون اينکه حتی کيفم رو بردارم دوان دوان از خونه زدم بيرون و به سمت ايستگاه رفتم.
از دور اتوبوس رو ديدم که بعد از مکثی کوتاه حرکت کرد و دور شد و غباری از دود پشت سرش به جا گذاشت.
من ... درست مثل يک دونده استقامت که در آخرين لحظه از رسيدن به خط پايان جا می مونه دو زانو روی آسفالت افتادم و بدون توجه به نگاه های متعجب و خيره مردم با چشمای اشک آلود رفتن و درو شدن اتوبوس رو نگاه می کردم.
حس می کردم برای هميشه اونو از دست دادم.
کسی که اصلا مال من نبود و حتی منو نمی شناخت.
از خودم و غرورم بدم می اومد.
با اينکه چيزی در اعماق دلم به من اميد می داد که فردا دوباره تو و اون روی همون نيمکت کنار هم می نشينيد و دوباره تو می تونی اونو برای چند لحظه برای خودت داشته باشی ... بازم نمی دونستم چطور تا شب می تونم اين احساس دلتنگی عجيب رو که مثل دو تا دست قوی گلومو فشار می داد تحمل کنم.
بلند شدم و ايستادم.
در اون لحظه که مضحکه عام و خاص شده بودم هيچی برام مهم نبود جز ديدن اون.
درست لحظه ای که مثل بچه های سرخورده قصد داشتم به خونه برگردم و تا شب در عذاب اين روز نکبت وار توی قفس تنهايی خودم اسير بشم تصويری مبهم از پشت خيسی چشمام منو وادار به ايستادن کرد.
طرح اندام اون ( که مثل نقاشی پرتره صورت مادرم از بر کرده بودم ) پشت نيمکت ايستگاه اتوبوس شکل گرفته بود.
دقيق که نگاه کردم ديدمش.
خودش بود.
انگار تمام راه رو دويده بود.
داشت به من نگاه می کرد.
نفس نفس می زد و گونه های لطيفش گل انداخته بود.
زانوهام بدون اراده منو به جلو حرکت داد و وقتی به خودم اومدم که چشمام درست روبروی چشم های بی نظيرش قرار گرفته بود.
دسته ای از موهای مشکی و بلندش روی پيشونيشو گرفته بود و لايه ای شبيه اشک صفحه زلال چشمشو دوست داشتنی و معصومانه تر از قبل کرده بود.
نمی دونستم بايد چی بگم که اون صميمانه و گرم سکوت سنگين بينمونو شکست.
- شما هم دير رسيديد؟
و من چی می تونستم بگم.
- درست مثل شما.
و هر دو مثل بچه مدرسه ای ها خنديديم.
- مثه اينکه بايد پياده بريم.
و پياده رفتيم ...
و هيچوقت تا اون موقع نمی دونستم پياده رفتن اينقدر خوب باشه.

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
عزیز مهربونم
شنبه 25 دی 1390 ساعت 19:57 | بازدید : 405 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

 

جذابیت

می خوام که خوبیهاتو یکی یکی بشمارم

                             تک تکِ قصه هاتو بخاطرم بسپارم

           می خوام که از عشقمون روزی هزار بار بگم

               وقتی به آخر رسید  بازم به تکرار بگم

           دروغ نیست ...!دروغ نیست

                                   عشق تو راسته راسته

         تو اونی که یه عمری دل از خدا میخواسته

           تو دفترم نوشتم تو عمرمی   تو جونم

                              عزیز مهربونم

            میخوام تا آخر عمر عشقتو باور کنم

میخوام بگم تو عشقی یه عشق بی نهایت

                       اون سر دنیا بری میام سایه به سایت

میخوام پیشت بمونم مثل شبهای یلدا

                         با تو در آغوش تو شب نرسه به فردا

              تو دفترم نوشتم تو عمرمی تو جونم

               اسم تو رو گذاشتم : عزیز مهربونم 

تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم

                         ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم

        هر جا هستی هر جا میری عاشقانه ها باهاتن

اس ام اس و کارت پستال های عاشقونه

ملاقات عاشقانه

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: عشق ,
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
بیا ای عشق
سه شنبه 6 ارديبهشت 1390 ساعت 11:37 | بازدید : 617 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

بیا در کوچه باغ شهر احساس

شکست لاله را جدی بگیریم

اگر نیلوفری دیدیم زخمی

برای قلب پر دردش بمیریم

بیا در کوچه های تنگ غربت

برای هر غریبی سایه باشیم

بیا هر شب کنار نور یک شمع

به فکر پیچک همسایه باشیم...

بقیه شعر در ادامه مطالب...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
:: ادامه مطلب ...
عکس های عاشقانه
سه شنبه 6 ارديبهشت 1390 ساعت 11:15 | بازدید : 585 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

عاشقانه ها

تقدیم به عاشق های بی ادعا

نظر یادتون نره!!!!!

www.chekelo.parsiblog.com

بقیه عکس ها در ادامه مطالب...



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
:: ادامه مطلب ...
سه شنبه 6 ارديبهشت 1390 ساعت 11:6 | بازدید : 800 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

این هم یه شعر قشنگ برای تموم دلشکسته ها

 

 

بیادت هست در یک عصر پاییزی چه ها کردی
  مرا تنهای تنها با دلی غمگین رها کردی...

بقیه شعر در ادامه مطالب... 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
:: ادامه مطلب ...
چهار شنبه 24 فروردين 1390 ساعت 19:16 | بازدید : 603 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

**دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمای تو پایین میان،اما وقتی پاشون به زمین میرسه فدای مهربونیات میشن**

کاغذ دیواری عاشقانه (7)



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
:: ادامه مطلب ...
جمله های عاشقانه(2)
چهار شنبه 24 فروردين 1390 ساعت 19:9 | بازدید : 412 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

«کاش حوله ای بودم آویزان بر میخ تا هر روز صبح قبل از همه صورتت را می بوسیدم.»

 

**برایت آرزو می کنم بهترین هایی که هیچ کس برایم آرزو نکرد...**

 

 

آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگزهراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند...                                           (کوروش کبیر )



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
جمله های عاشقانه
چهار شنبه 24 فروردين 1390 ساعت 18:47 | بازدید : 424 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

«هراز گاهی برای آنانی که دوستشان داری نشانه ای بفرست تا به یادشان آوری که هنوز برایت عزیزند.»                                             * شسکسپیر*

 

*عزیز بودن آدمها به این نیست که وقتی می بینیشون از دیدنشون خوشحال میشی به اینه که وقتی نمی بینیشون چقدر دلت براشون تنگ میشه*

 عکس عاشقانه - زوج های عاشق (1)

*باید که عشق ورزید*
*باید که مهربان بود*

*زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست*



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
عاشقانه ها
یک شنبه 22 اسفند 1389 ساعت 13:15 | بازدید : 533 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

عاشقانه

عشق یعنی مرگ از یک نگاه

 

غرق در گلبوسه تا وقت پگاه

 

عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق

 

رمی دست تو در آغوش عشق

 

عشق یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان

 

تا سحر از عاشقی با او بخوان

 

عشق یعنی هر چه داری نیم كن

 

از برایش قلب خود تقدیم كن

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
آوارگی
یک شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 12:10 | بازدید : 470 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

 

 

اگر مي دانستي كه چقدر دلتنگ تو هستم درجه ي ديوانگي ام را به چشم خود مي ديدي


اگر مي دانستي كه لحظه هاي حضورت، تيك تاك ساعت زمان زندگي از كار باز مي ايستد، امواج طوفاني نگاهم را كه زير پلكهاي پراز اشكم پنهان است حس مي كردي


اگر مي دانستي كه صداي ضربان نفسهايت در قلب بيقرارم ، حكايت دلواپسي ها را نقش مي بندد، تمام قصه هايي را كه در طول بهار براي رؤياهايم ساختم ، لمس و باور ميكردي


اگر مي دانستي كه طنين ناز صدايت ، فصل فصل كتاب زندگي ام را رنگين و زيبا مي كند ، آنگاه تمام اشكهاي غريبانه ام براي دل شيشه اي و نازكت معنا مي شود


اگر مي دانستي كه قلبم براي قلب عاشقت چگونه هراسان مي تپد، عشق را در امواج نگاههاي بي تابي و دل نگراني هايم مي ديدي و حقيقت درونم را مي گرفتي


اگر مي دانستي كه چقدر بيقرار و دلتنگ تو و لحظه هاي شيرين با تو بودن و حس كردنت هستم ، تپش موج هاي عاشقي را در چشمانم حس مي كردي و مي دانستي كه چقدر چشم به راه توام


اگر مي دانستي كه حتي با وجود بودنت و حس كردنت بازم هميشه و هرلحظه دلتنگ توام، مي ديدي كه يك ديوانه چگونه براي حضور تو و نفسهايت پرپر مي شود و هر لحظه اشك مي ريزد


آري من چشم به راه توام اي ماه تابان هستي

مـن بـیـقــرار تـــوام ای هـمــدم بي كسـي هـايـم
من بي تاب لحظه هاي بودنت هستم اي ستاره ي شبهاي تارم
من زنده به عشق توام ، پايبند نفس هاي توام ، و در انتظار حضور ديدگان عاشقت هستم
من با تكرار نفس هاي تو زنده ام و با حرفها و لبخندهاي آسماني تو جاني تازه ميگيرم
آري مـن بي تــو هيچم

اي اولين و آخرين و تـنــهـا عـشـق مـانـدگـار من

 
 مـن بـه زیـبــایی چـشـمــان تــو غـمـگـیــن مـانــدم

و بــه انــدازه هـر بـرق نگـاهت بـه نـگـاهـی نـگــران

تــو  بــه انــدازه تـمــام تـنـهـایـی مــن شــاد بـمــان

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
به نام او
شنبه 17 بهمن 1388 ساعت 19:57 | بازدید : 537 | نوشته ‌شده به دست یحیی | ( نظرات )

سلام ....سلامي با طعم گل ياس تقديم به شما خوبان  

اشك در چشمان‌و‌بغضم در گلوست
ون در اين ايام زهرم در پياله
اشك‌وخونم در سبوست مرگ او را از كجا باور كنم
صحبت از پژمردن يك برگ نيست
فرض‌كن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست

دخترک تا پیرمرد یک نفر بود ، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...

پس بیایید همدیگر را دوست بداریم... 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , ,
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد